گفتوگو با هوداد طلوعی، روانشناس
رامتین شهرزاد
منتشر شده در صفحهی دگرباش وبسایت رادیو زمانه در 26 اردیبهشت 1394
هوداد طلوعی، روانشناس و فعال حقوق دگرباشان جنسی است. تمرکز او بر موضوعهای روانشناسی و همچنین اطلاعرسانی و آگاهیسازی در زمینههای مرتبط به اقلیتهای جنسی است. پیشتر، از او وبینارهای «مطالعهای بر دگرباشان جنسی» در «توانا» منتشر شده بود (معرفی در صفحه دگرباش رادیو زمانه).
با او درباره موضوع تاثیرهای روانی قوانینی صحبت کردم که رابطه رضایتمندانه بین دو همجنس بالغ را جرمانگاری کردهاند. همچنین این موضوع که چطور نداشتن آگاهی کافی، میتواند باعث شود تا متخصصهای روانشناس، درمانهای اشتباه برای افراد دگرباش جنسی تجویز کنند.
■ افراد دگرباش جنسی در ایران، در سایه تهدید قوانینی زندگی میکنند که روابط عاطفی یا جنسی آنان را جرمانگاری کردهاند. آنها ممکن است زندانی شوند، به شلاق محکوم شوند یا حتی حکم اعدام بگیرند. این افراد در حاشیه اجتماع هم قرار گرفتهاند و پنهان در گنجه زندگی میکنند. تمامی اینها با روان آدمی چه میکند؟
هوداد طلوعی: فشارهای روانی فقط از طرف حکومت و قوانین ضدهمجنسگرایانه بر فرد دگرباش جنسی وارد نمیشود. افراد دگرباش، از دوران کودکی به خاطر رفتار متفاوت خود، در معرض آزار و اذیت خانواده و اطرافیان قرار میگیرند.
این افراد، مخصوصا طی سالهای مصادف با دوران بلوغ، در محیط مدرسه از یک سو تحت آزار همکلاسیهای خودشان قرار میگیرند و از طرفی دیگر شاهد این هستند که از نظر گرایش و تمایلات جنسی با دیگران فرق میکنند. در نتیجه، دچار تعارضهای ذهنی و حس گناه میشوند.
همچنین همین دگرباشان جنسی شاهد انواع توهینها و تحقیرها از هر گوشه و کنار جامعه هستند. صرف اینکه خودشان مصداق این توهینها هستند، بهاندازه کافی آزاردهنده و مخرب است. تحت چنین شرایط سختی، افراد بایستی بتوانند به دولت و قانون پناه ببرند تا محافظ آنها باشد.
هرچند متأسفانه در ایران امروز، دولتی حاکم است که علنی و غیرعلنی، به هر روش ممکنی دست به سرکوب، شکنجه و حتی مجازاتهای سنگین، مانند اعدام افراد دگرباش جنسی میزند.
در مدارس و دانشگاهها، آموزش در رابطه با موضوع دگرباشان جنسی وجود ندارد. حکومت نیز مبلغ توهین و تحقیر این افراد است و دست ماموران حکومتی، در بازداشت، آزار و اذیت و حتی تجاوز به افراد دگرباش جنسی باز گذاشته شده است و نمونههای آن هم مستندسازی شده است.
تحت چنین شرایطی، حتی اگر فرد دگرباش جنسی بتواند در مقابل آزار و اذیت خانواده و جامعه مقاومت کند، حس گناه و تعارضهای درونی خودش را مدیریت کرده باشد، نهایتاً به سرکوب بیرحمانه حکومتی میرسد.
سرکوبی که از آزارها و توهینهای کلامی شروع شده و تا کتک خوردن و تجاوز و حتی اعدام میتواند پیش برود. تمامی اینها کافی است تا فرد دچار اضطراب و ترس مزمن بشود. این اضطراب، مداوم است و همراه آن اجبار به مهار و سرکوب تمایلات عاطفی و جنسی فرد نیز وجود دارد.
اینها به تدریج نیروی روانی و جسمی او را به تحلیل میبرد و او را دچار حس سرخوردگی و پوچگرایی میکند. او افسرده میشود، حتی اختلالات اضطرابی و وسواسی و یا بدبینی شدید در او بروز میکند و نهایتاً تمایل به خودکشی در او اوج میگیرد و حتی در عمل دست به خودکشی هم ممکن است بزند.
■ فارغ از قوانین و محدویتهای اجتماعی، فرد دگرباش جنسی پیش از هر چیز با خانوادهاش طرف است. خانوادهای که به متفاوت بودن او شک میکند و او را تحت فشار میگذارد. گاهی این خانوادهها، فرزندان خود را نزد روانشناس و روانپزشک میبرند. در اینجا چه اتفاقی میافتد؟
در اکثر مواقع، وقتی به اجبارِ خانواده یا حتی تمایل خود فرد دگرباش جنسی، او به متخصص، مثلا روانشناس یا روانپزشک مراجعه میکند، وضعیتش وخیمتر میشود. به این دلیل که معمولا گرایش جنسی دگرباش در فضای رواندرمانگری در ایران رسمیت نیافته است.
ایران در زمینه روانشناسی نسبت به دیگر کشورها، بسیار عقب مانده است. در نتیجه علیرغم اینکه بیشتر از ۳۰ سال است در دنیا، بعد از تحقیقات گسترده به این نتیجه رسیدهاند که همجنسخواهی یک اختلال نیست، اما همچنان حتی در دانشگاههای ایران همجنسخواهی بهعنوان یک اختلال معرفی میشود. متاسفانه دولت جمهوری اسلامی در ایران به شکلی فعال علیه علوم انسانی، مانند علم روانشناسی و جامعهشناسی موضع گرفته است. حتی بعضا گفتهاند که این رشتهها بایستی از دانشگاهها حذف شوند.
در کنار آن، اجازه تحقیق در رابطه با گرایش جنسی و یا هویت جنیستی داده نمیشود و افراد متخصص هم جرات تحقیق مستقل را در فضای سرکوب و سانسور ندارند. بنابراین وقتی فردی به دلیل گرایش یا هویت جنسیتیاش به افراد متخصص در ایران مراجعه میکند، در بیشتر موارد با او مثل یک بیمار رفتار میکنند. یعنی فرد متخصص در یک فضای آلوده به ناآگاهی و عقبماندگی، میخواهد اقدام به درمان گرایش یا هویت جنسی فرد بکند. قبل از هر چیز، مهمترین آسیب روانی را به فرد دگرباش جنسی وارد میکنند و آن اینکه به او تلقین میکنند «تو بیمار هستی». یعنی حس عذاب وجدان او را تشدید میکنند.
خانوادهها هم با استناد به صحبتهای فرد متخصص، سختگیریها و آزارهای خود را بیشتر میکنند. در مرحله بعد، فرد متخصص میخواهد اقدام به درمان دارویی و یا رفتاری-شناختی فرد دگرباش کند.
برابر مصاحبههایی که انجام دادهام، این درمانها شامل تجویز داروهایی میشود که در حالت معمول برای افسردگی، اختلالات اضطرابی-وسواسی، اختلال دوقطبی، پارانویا و حتی اسکیزوفرنی استفاده میشوند. متاسفانه در مواردی حتی از شوکدرمانی استفاده شده است. درمانی که فقط در موارد افسردگیهای شدید به کار میرود و در جهان استفاده از آن جنجالی است.
متخصصان توجه نشان نمیدهند که همجنسخواهی یک اختلال نیست. اگر هم فرد همجنسخواه، دچار اختلالات روانی شده باشد، این در نتیجه آزار و اذیت و عذابهای تحمیلی از لایههای مختلف جامعه است. اول از همه، حذف این آزار و اذیت و عذاب تحمیلی جامعه بایستی مدِ نظر فرد متخصص باشد. همچنین کمک به فرد دگرباش برای رسیدن به خودباوری و استقلال شخصیتی و مالی در زندگی فردی خودش. ولی بهجای آن، افراد متخصص بلاهایی سر افراد دگرباش میآورند که عملاً یک فرد پر از شور و انرژی را تبدیل به انسانی معتاد به دارو و افسرده، ناتوان و بیانگیزه میکند.
از طرف دیگر، حکومت مجازات اعدام را برای عمل جنسی رضایتمندانه بین دو همجنس بالغ در نظر گرفته است. یعنی همجنسخواهی، فرد را بیاندازه آسیبپذیر میکند. ممکن است فرد دگرباش به متخصص مراجعه کند و در معرض سوءاستفاده جنسی قرار بگیرد. یعنی در عمل حکومت دست اقشار مختلف، از جمله فرد متخصص را در ظلم به فرد دگرباش باز گذاشته است. همچنین متاسفانه هر کسی که ممکن است شخصاً دچار اختلالات و عقدههای خاصی باشد، در هر جایگاهی، میتواند به آزار و اذیت فرد دگرباش دست بزند، بدون اینکه بخواهد نگران عواقب قانونی رفتار خودش باشد.
■ تمامی مواردی که گفتید، نشان از یک ضعف گسترده اجتماعی میدهد: نیازمندی جامعه ایرانی به آگاهی یافتن و آموزش دیدن. چطور میشود برنامه آگاهیرسانی علمی برای مخاطب داخل ایران داشت؟
حکومت قوانین ضد همجنسگرایی وضع کرده است. در کنار آن، آموزش صحیح در مدارس و دانشگاهها وجود ندارد. با افرادی که بخواهند بطور علمی در این زمینه تحقیق کنند هم برخورد میشود. حتی اگر بخواهید از طریق اینترنت یا شبکههای ماهوارهای اقدام به آموزش بکنید، به دلیل پارازیت و فیلترینگ، دستگیری فعالهای اینترنتی و مانند آن، عملاً مانع هر کار آموزشی میشوند.
نبود آموزش، فقط منحصر به دگرباشان جنسی نیست، بلکه امروز شاهد این هستیم که اکثریت جامعه ایران، از نظر آموزش در رابطه با مسائل جنسی، مثل چگونگی برقراری رابطه موفق جنسی، حفظ سلامت جنسی، حقوق جنسی و شناخت خود، بهطور جدی دچار ناآگاهی هستند. این ناآگاهی هم منجر به بروز مشکلات جدی در روابط زناشویی میشود. گفته میشود ۷۰درصد طلاقها، به دلیل مشکلات جنسی در روابط زناشویی است.
در ایران امروز، ما با یک فضای به شدت بسته روبهرو هستیم، چرا؟ چون حکومت اسلامی، منابع و ثروت ملی را در جهت سرکوب جنسی جامعه و جلوگیری از آموزش صحیح جامعه در مسائل علوم انسانی، جامعهشناسی استفاده میکند. در کنار آن هم به فضای ترس و اضطراب برای کسانی که جویای علم و دانش صحیح هستند، دامن میزند.
از طرف دیگر افراد مقیم خارج از ایران که میخواهند در این زمینه کاری بکنند، منابع محدودی دارند، مشکلات اجتماعی در اینجا هم مانع فعالیت آزادانه آنان میشود و حمایتهای معدودی دریافت میکنند. برای آموزش موفق نیاز به تحقیقات داریم. بایستی نیازها و نقاط ضعف جامعه، شناسایی شود و بر اساس این شناخت از جامعه، مواد آموزشی تولید و به طور گسترده توزیع شود.
■ این سوال مطرح است که اگر جامعه متخصص ما آموزش کافی ببیند و رفتار متفاوتی را در پیش بگیرد، آیا این امر کمکی به تغییر در سطح جامعه هم خواهد کرد؟ آیا خانواده ما بر خلاف آموزههای دینی و سنتی، قبول میکند که رابطه رضایتمندانه بین دو همجنس بالغ، جرم و گناه و یا یک فاجعه بشری نیست؟
قطعاً اگر جامعه متخصص ایران آموزش مناسب ببیند و روش کاری حرفهای اتخاذ کند، به تدریج تاثیر گستردهای هم بر جامعه، شاهد خواهیم بود. تعصبی که در خانوادههای مذهبی مشاهده میشود، بیشتر از آنکه به خاطر مذهب باشد، به دلیل ترس ناشی از ناآگاهی و نادانی است.
این ناآگاهی و عقبماندگی باید توسط نهادهای آموزشی اصلاح شود که در اختیار حکومت اسلامی هستند. این حکومت هم در این زمینهها سرکوبگر است. یعنی حتی اگر متخصص بخواهد بهشکل تدریجی دست به انتقال دانش بزند، با مشکل مواجه میشود. هرچند این مسئولیت و تعهد متخصص است که در جهت سلامت روانی و جسمی جامعه تلاش کند. اگر جهل مردم توسط دانش متخصص از بین برود، بعد ترسهای غیر منطقی و تعصب هم کنار میروند. فکر میکنم جامعه ما الان مستعد تغییر در این زمینه باشد.
چون حکومت، زندگی مردم را از هر نظر، چه مالی، چه فرهنگی، هنری و غیره به سمتی برده است که جامعه احساس ضعف میکند. جامعه امروز، متوجه شرایط بد زندگی هست، اما از طرفی هم گرفتار ناآگاهی و ترس است. نمیداند برای خلاصی از اینها باید چه کند. درنهایت، علم، منطق و آموزش صحیح حرف آخر را خواهد زد و نقش متخصص حرفهای، در این بین بسیار مهم خواهد بود.
■ همانطور که پیشتر گفتید افراد دگرباش جنسیای داریم که به عنوان مبتلایان به بیماریهای گوناگون همچنین “شیزوفرنی”، “بوردرلاین”، دوقطبی و مانند آن، تحت درمان قرار میگیرند و بعضا شوکدرمانی هم میشوند. با این حال بسیاری از این افراد تلاش میکنند تا به خودِ قبلی خودشان پیش از “تشخیص بیماری” بازگردند. چه راه بازگشتی جلویشان است؟
اگر این درمانها طولانیمدت ادامه داشته باشند، میتواند صدمات جدی و غیر قابل بازگشت به فرد وارد کند. اگر فرد داخل ایران باشد، شرایط اجتماعی، هنوز هم برایش وخیم است. ولی میتواند امیدوار باشد که به تدریج و زیر نظر متخصص، داروهایش را کنار بگذارد.
اگر متخصص آگاهی پیدا کند، بایستی تحت مشاوره و رواندرمانی قرار بگیرد. یعنی استقلال شخصیتی و مالی هدف شود و برای برقراری روابط عاطفی و جنسی صحیح، آموزش ببیند. همچنین بتواند از خودش در مقابل چالشهای اجتماعی محافظت کند.
در مواردی میبینیم فرد دگرباش، علیرغم محیط اجتماعی و خانوادگی، با وجود مشکلاتی که روانشناس و روانپزشک بر او تحمیل کردهاند، با وجود تمامی تحقیرها و اینکه با او مانند یک بیمار رفتار کردهاند، با وجود تمامی درمانها، باز هم توانسته است سر بلند کند. میبینیم افراد به تحقیق و مطالعه دست میزنند، مقاومت میکنند، تحصیل میکنند، کار می کنند و مستقل میشوند. اگر فیلترینگ داریم، فیلترشکن هم داریم. اگر سرعت اینترنت ضعیف است، افراد شب تا صبح صبر میکنند تا یک برنامه آموزشی را بارگیری کنند. بعد هم فایل را بین دوستان خودشان پخش میکنند.
یعنی فرد آسیبدیده، خود مانعی در برابر آسیب بیشتر دیگران میشود. در شرایط بد امروز در ایران، شاید مهمترین ناجی دگرباشان جنسی، خودشان باشند.
■ پناهندگان دگرباش جنسی ایرانی، نوک قله یخ مشکلات این جامعه بیرون آب هستند. بخش اصلی فشارها همگی داخل ایران است. شما با پناهندهها هم در ترکیه رودَررو شدهاید. چه نکتههایی در مورد دیدارهایتان با افراد آسیبدیده از درمانهای اشتباه میتوانید بیان کنید؟
افرادی بودهاند که برای موضوع همجنسخواهی نزد متخصص برده شدهاند، در آن زمان مشکل روانی نداشتهاند، بلکه آدمهای شاد و فعالی هم بودهاند. ولی تحت فشار جامعه، خانواده و فرد متخصص، برای سالها دارو مصرف کردهاند. درنهایت هم دست به فرار از تمامی اینها زدهاند. حالا دیگر خبری از شادابی و سرزندگی آنها نیست. بشدت افسرده و ناامید هستند. نگاهشان به آینده، تلخ است. ولی همین که از شرایط ایران خارج شدهاند، نشان از وجود امید در آنهاست. هنوز هم برای یک زندگی بهتر تلاش میکنند.
در کنار تمامی اینها، زندگی پناهندگی در ترکیه دشوار است، توان جسمی، روانی و مالی میطلبد و دگرباشان در این زمینه ضعیف هستند. در این شرایط، دچار تعارض میشوند. از یک طرف جنگیدهاند تا به آزادی کمتر محدودتری برسند، از طرف دیگر درگیر مشکلات و فشارهای گسترده روانی میشوند. در این میان، توان کمی هم دارند. میپرسند برای چه دارم تلاش میکنم؟ بعضی وقتها این حس تا آنجا رشد میکند که شاهد تمایل به خودکشی گسترده در این بخش از پناهندگان ایرانی هستیم. مواردی موفق و ناموفق از خودکشی را هم در سالهای اخیر، شاهد بودهایم.
هرچند پناهندههایی هم توانستهاند به کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی برسند. توانستهاند دورههای مشاورهای ببینند، امکان رشد پیدا کنند و شکوفا بشوند. پیشرفت مالی، علمی، تحصیلی و هنری و مانند آن داشته باشند.
■ چه کار تازهای برای جامعه دگرباش جنسی ایران در دست تهیه دارید؟
در حال حاضر با همکاری گروهی از دوستان، مشغول آماده کردن جزوههایی در رابطه با سلامت روانی، آشکارسازی و مسائل مختلف مربوط به اقلیتهای جنسی هستیم. این جزوهها برای فرد متخصصی نوشته میشود که قصد کمک به دگرباشان جنسی را دارند. همچنین برای افراد دگرباش جنسی هم قابلیت استفاده را خواهند داشت.