شهرام کیانی
از منظر «روانشناسی رشد» هویتیابی و حل بحران سردرگمی، شرط گذار به سلامت روان و رشد شخصیت در نظر گرفته شده است. از منظر مکاتب «پسا فرویدی» بویژه نظریه عاطفی-اجتماعی «اریک اریکسون» و بعدتر مکاتب رشدی-شناختی تاثیرات یادگیری، جامعه و فرهنگ در الگوسازی شخصیت، درونی کردن هنجارها و خصوصیات شخصیتی نقش بسیار مهمی دارد.
اگرچه نظریات روانشناسی عمدتاً از مبنایی «دگرجنسگرا محور و غربی» برخوردار بوده و از این لحاظ دچار محدودیت تئوریک است ولیکن میتوان از این نظریات در تبیین بحرانهای هویتی کوییرها تا حدی بهره برد. شرط نزدیک شدن به بهرهبری کارآمد از این نظریات در حیطههای غیرغربی و غیر دگرجنسگرا، نقد مدعای جهانشمول بودن این نظریات است.
گذار از سر درگمی به هویت یابی
از منظر اکثر مکاتب روانشناسی «انگارۀ هویت مطلوب» و دستیابی به آن به عنوان غایت رشد یافتگی فرد مد نظر قرار میگیرد. این مکاتب تعاریف متعددی از این شخصیت ایدهآل براساس مفروضات اولیه خود ارائه میکنند. برای مثال فروید (خودآگاهی)، یونگ (فردیت یافتن)، آلفرد آدلر (تحقق خویشتن)، اریک فروم (جهتگیری بارور)، کارل راجرز (آفرینندگی)، آبراهام مازلو (خود شکوفایی)، اسکینر (غایتنگری و سازگاری با هنجارها)، فرانکل (ارادۀ معطوف به معنا) و… را بعنوان شاخصهای نهایی سلامت روان به حساب میآورند. این مفاهیم خاطر نشان کرده که برای کسب این سطح نهایی از سلامتروانی، میبایست دارای ویژگی های خاصی بود.
گذار از مراحل رشد و تلاش جهت کسب این خصوصیات شرط سلامتروانی افراد در نظر گرفته میشود. به طور ویژه اریک اریکسون با گذار از «تئوریِ زیستی-جنسی» فروید بر تاثیرات فرهنگ، اجتماع و تاریخ بر شکلگیری شخصیت افراد تاکید میکند. وی با طرحریزی یک نظریه چند مرحلهای رشد به بررسی بحران هویت در دوران نوجوانی، جوانی و بزرگسالی پرداخته است.
اریکسون همنظر با فروید وجود نوعی «نهفتهگی جنسی» در دوران کودکی را تایید میکند. او معتقد است این هفتهگی جنسی به کودک کمک میکند تا به سمت یادگیری ارزشها و مکانیزمهای فرهنگی و درونیسازی هنجارها پیش رود. در این مسیر کودک خودانگارههایی از خود میسازد که پایههایی برای «هویت خود» یعنی احساس من یا من بودن است. در دوران بلوغ و «رسش تناسلی»، اریکسون به ما یادآوری میکند که نوعی توجه به نقشهای بزرگسالی که از مسیر کسب یک هویت یکپارچه گذر می کند اهمیت مییابد.
از منظر اریکسون در دوران نوجوانی مساله هویت اوج میگیرد، نوجوانان دچار یک تعارض میان خودانگارههای قبلی و نقشهای تازه میشوند. نوجوان سعی دارد تا هویت جنسی، ایدئولوژیکی و نقشهای اجتماعی خود را بیابد. این جستجو و تلاش ذیل تایید و یا تکذیب همانندسازیهای کودکی و موقعیتهای تاریخی-اجتماعی صورتبندی میشود.
سردرگمی نقش خود را به شکل تقابل با ارزشها و معیارهای نهادهای خانواده و جامعه بروز میدهد. اریکسون معتقد است، اضطراب ناشی از سردرگمی نقشها تا اندازهای لازم است اما اگر این اضطراب به یک وضعیت تعلیق در پذیرش هویت، نقش و مسئولیت منجر شود، جنبههای آسیبشناسانه پیدا میکند. وی تعارض میان وفاداری به یک ایدئولوژی و انگاره اجتماعی در تقابل با انکار نقش را خاص دوران جوانی و گذار به بزرگسالی در نظر می گیرد. «انکار نقش» زمانی رخ می دهد که فرد بی اعتماد به دیگران بوده و قادر نیست تا خود انگارهها و ارزشهای گوناگون را در یک هویت کارساز متحد گرداند.
این وضعیت به اعتماد به نفس پایین، تمرد و سرپیچی مضاعف، عدم صمیمیت نسبت به دیگران و انزوا منجر میشود. گذار از این بحران، زمینه شکلگیری یک گرایش تناسلی صمیمیت محور را موجب میشود که در آن فرد در وضعیتی برابرطلبانه، رابطه ای عاطفی-جنسی را با شریک خود تجربه میکند. در حالی که انزوا موجب میشود تا فرد از نقشهای جنسی و اجتماعی خود سرباز زده و آنچه وی «گرایش به تولید مثل»، نقش زایندگی و «مسئولیت فرزندپروری» است را رها سازد.
همانطور که ملاحظه میشود رویکرد اریکسون بسیار دگرجنسگرا محور است. وضعیت برای هویتهای غیر دگرجنسگرا متفاوت خواهد بود. ایشان بواسطه اصرار بر انکار نقشهای اجتماعی–جنسی نرماتیو و مبتنی بر «دگرجنسگراهنجاریت» سعی دارند تا با «وفاداری به میل خویش»، هویتهای جنسی خاص خود را حفظ و اجرایی نمایند. این تعارض در بافتارهایی که هویتهای غیر دگرجنسگرا به طور آسیبشناسانه معنا میشوند، عمیقتر خواهد بود. از سوی دیگر از منظر تئوری کوئیر اساساً تعارض میان کسب یک هویت یکپارچه در برابر سردرگی هویتی، دوگانهای انقیادساز است، چرا که هویت مدار ساختن گرایش جنسی به «سوژهمندی افراد» انجامیده و سعی در کنترل میل، جنسیت و سکشوالیته فردی، افراد دارد.
سلامت روانی و هویت های غیر متعارف
مفهوم سلامت روانی از نظر سازمان بهداشت روانی چیزی فراتر از نبود اختلالهای روانی و شامل: خوب بودن ذهنی، ادراک خودکارآمدی، استقلال و خودمختاری، کفایت و شایستگی، وابستگی میاننسلی، خودشکوفایی توانمندی های بالقوه فکری و هیجانی است. همچنین اختلال رفتاری-روانی عبارت است از حالات قابل توجه بالینی که با تغییر در تفکر، خلق، هیجان یا رفتار مشخص و با ناراحتی و تشویش شخصی و یا اختلال کارکرد زندگی همراه باشد. این تغییرات در «گستره هنجار جامعه» قرار نمیگیرند و به صورت واضح غیرعادی و بیمارگونه و مداوم یا عودکننده هستند (سادوک و رالز 2009).
همانطور که اشاره شد هویتهای جنسی و جنسیتی غیر دگرجنسگرا بنا براین تعریف یک اختلال رفتاری-روانی به حساب نخواهند آمد. ولیکن در سطح محلی-ملی، دگرجنسگرا هنجاریت ممکن است مبنایی برای صورتبندی گفتمانهای روانشناسی بومی و اصول اجرایی سلامت روانی قرار گیرد.
افرادی با هویت های جنسی و جنسیتیای همچون همجنسگرایان مرد و زن، دو جنسگرایان، تراجنسی و تراجنسیتیها، همهجنسگراها و هیچ جنس گراها، چند جنسگراها، بدون جنسیت وکوییرها و… بعنوان افرادی که دارای اختلال در سلامتروان و یا در رویکردی متعادلتر همراه با مشکلات سلامتروان هستند، طبقهبندی میشوند.ذاین طبقه بندی و ایجاد پیوند میان کاهش سطح سلامت روان و هویتهای «غیر متعارف» و در اقلیت، مبنایی برای سیاستهای قربانینمایی، کنترلگر ونهایتاً بازتولید وضعیت فرودست کوییرها قرار میگیرد.
در این بین باید در نظر گرفت آنچه موجب استمرار این تعریف خواهد بود، تاکید بر هویتمداری و الگوهای هنجارین اجتماعی-تاریخی است. به عبارت دیگر گفتمان های رسمی جنسی و جنسیت و ساختارهای اجتماعی سکسوالیته در هر جامعهای بر مبنای بافتارهای تاریخی-اجتماعی به تعریف سکسوالیتههای متعارف و غیرمتعارف دست میزند. توزیع ناعادلانه قدرت و منابع اجتماعی-اقتصادی براساس این تعاریف خود به طور ضمنی موجبات کاهش سلامت روانی بخشهایی از جامعه را فراهم میکند، و بر همین اساس رابطۀ میان کاهش سلامت روانی و هویتهای غیر متعارف تقویت شده و توامان بر جنبههای آسیبشناختی آن تاکید میشود.
این چرخۀ معیوب و بازتولیدگر تنها زمانی شکسته خواهد شد که ساختارها، گفتمان ها و طبقهبندی میل به صورتی سیال و هویتگریز باز تعریف شود.
متن منتشر شده در اینجا تنها به منظور ارایه اطلاعات مفید درباره موضوعات مورد بحث است. نظرات و عقاید نویسنده لزوما نظر و عقیده سازمان آوترایت نیست و مسئوليت مطالب مندرج در هر مطلب برعهدۀ نويسنده است.